نامهء دلتنگی....

 

دلم تنگه برات.واسه نوازش دستای پر مهرت واسه آغوش گرمت.واسه تمام اون حرفای قشنگت که هر وقت دلم میگرفت، هر وقت که از سر بی حوصلگی از دیدن تمام درهای بسته به روی خودم بی تاب میشدم، با شنیدنشون آروم میگرفتم. . بیش از هر چیز ، دلم هوای ریختن یه قطره اشک داره روی اون بازوهای خسته و صمیمیت. واسه  یه لحظه دیدن اون چشمای سبز و زلالت که بهار وجودم با دیدنش سبزی میگرفت.  یادته همش میگفتی : نبینم بهار گونه هات پژمرده باشه بابا ! ولی حالا دیگه پژمرده. میدونی از کی و چرا؟ از سردی تموم اون چیزایی که اومدم و دیدم. حتی امون ندادی که به لحظه هایی که واسه رسیدنش لحظه شماری میکردم ، برسم.از بهتی که هنوز وجودمو گرفته.نمیدونم چرا این روزا این دلتنگی  داره آزارم میده اصلا شاید واسه اینکه خب پارسال همین موقعها بود که داشتم بال در میاوردم واسه دیدنت ، واسه پاک کردن اون اشکای شوقت که رو گونه های خسته و پیرت نشسته بود...


از من دلگیر نباش پدر! میدونم که خیلی بد شدم. میدونم که خودخواهی با تمام قدرتش داره تو وجودم داد میزنه.ولی دست خودم نیست.فقط وقتی میتونم آروم بشم که یاد جواب سوالی میفتم که ازت پرسیدم.: گفتم میشه بگی چطور دلت اومد جای خالی مامانو پر کنی؟و اونوقت بود که با صدای محزونت جواب دادی خوب دخترکم ، مادر من! من هم حق حیات دارم. من هم نیاز به آرامش دارم.. فقط با همین جملت آروم میشم. آخه خودت خوب میدونی همیشه آرزومه که یه دل آروم تو اون سینه پر مهرت بطپه. و خودمو آروم میکنم با خاطرات   اون روزای قشنگی که تو اون خونه باصفا با هم داشتیم. من و تو مامان.هیچی نمیگم فقط میگم هنوز دوستت دارم. هنوز فکر میکنم همون دختر کوچولوی بابام که رفته سفر و باید بشینم و بشمارم تا برگرده هنوز فکر میکنم باید اونقدر اشک بریزم تا باز مثل اون بار اون فرشته آسمونی ، خبرت کنه و اونوقته که طنین صدات دوباره میپیچه تو تمام وجودم. دوستت دارم و با تمام وجودم برات از خدای مهربون آرزوی سلامتی دارم.
                                                                                              ****** *****
گاهی وقتاشده یه قریبه غریب تر از اون چیزی بشه برات که فقط ترجیح بدی چشماتو بدوزی به آسمونو بعد آروم به زمین نگاه کنی؟از غروری که تو وجودته . از اشکی که امونتو بریده و هیچ  کسی روغیر از آسمون شایسته دیدنش ندونی؟ آخه میدونی ٬ آسمونه که فقط اونا رو تو خودش جا میده و باهات مانوس میشه. همون جایی که شاید گنجینه دلتنگیهای هممونه.
                             
آسمان فرصت خوبیست بیا پربکشیم
                              به افقهای دل انگیز خدا سر بکشیم
 
 

نظرات 16 + ارسال نظر
bacchus جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 02:47 ق.ظ http://mortalkombat.blogsky.com

غریبه!!!!!

مسیح جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 03:12 ق.ظ http://aaddee.blogsky.com

سلام

s-:

مسیح اول نشد ؟؟

...

عیب نداره دوم و سومم خیلی خوبه

بذار همینو از دست ندم فعلا ...

سربلند باشی

بی دل جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 08:04 ب.ظ http://harimedel.persianblog.com

سلام... عجب جمله ی پر معنایی؛ حق حیات داشتن؛ چیزی که ناخواسته و غیر عمدی از انسانهایی گرفته ایم و یا بی رحمی تمام از ما گرفته اند... دلت همیشه به نور حق شادمان باد...

مهدی جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 08:09 ب.ظ

بنام صاحب کعبه

با سلام

مطلب جالبی بود مثل همیشه
ولی فقط چند سئوال دارم .اون هم نه از شما از خودم .
چرا ما ادمها بعضی وقتها خودخواه میشویم؟
چرا ما ادمها بعضی وقتها دوست داریم همه چیز اونجوری باشه که ما دوست داریم ؟
چرا ما ادمها همیشه فکر میکنیم که همه باید مواظب دل ما باشند ؟
چرا ..؟
چرا...؟
.......
من فکر میکنم دلیل خیلی از دلخوریها خودخواهی ما ادمها باشه یا شاید بتوانیم اینجور بگوییم که درک نکردن طرف مقابل.
شاید یکی از دلائلش این باشه که ما نمیتوانیم خودمان را در شرایط طرف مقابل بگذاریم.یا شاید فکر میکنیم که نمیتوانیم بزاریم ولی وقتی خوب دقیق میشویم میبینیم که در اصل نمیخواهیم که بزاریم .
فکر میکنید که هر کسی چند تا دل داره ؟
چرا باید اون را برای ما ایین و شمدان کنه؟
اگه هر بار زیستن حق یک نفر باشه , خوب هر کسی حق داره اون یک بار را خوب زندگی کنه.
ایا باید به یک باغچه پر گل که همه باغبانهایش رفته اند اجازه امدن هیچ باغبانی داده نشود ؟
نیامدن باغبان یعنی خشک شدن زود هنگام باغ, و گواه خالی بودن گلخانه.
شاید صاحب باغ تنها ذوقش نشان دادن زیبایی باغ و زنده بودن گلهاست .
هیچ باغبانی نیست که از گلهایش دلگیر شود .اگر میشد باغبان نمیشد.
با تشکر از مطلبتان که من را به هوایی دیگر برد
شاد باشید و پیروز

ایزدی جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 10:51 ب.ظ http://www.izadionline.com

سلام .خواهر گلم .مرسی از لطفتون ... پایذار باشید

مسیح شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:28 ق.ظ http://aaddee.blogsky.com

سلام

خیلی سعی کردم بیام دنبال زنبیلم ولی نتونستم

نه به این خاطر که کار داشتم یا وقت نداشتم

نه

این بار زنبیلمو جایی گذاشتم که برداشتنش برام خیلی سخته

مسیح برای این طور مطالب نمی تونه نظر عادی بده

خوب ؛

نظر درست و حسابیم که بلد نیست بده

اینه که فکر می کنه اصلا نظر نده بهتره

ولی امیدوارم بتونی با خودت و شرایطت کنار بیای

مثل همیشه

و بهتر از همیشه

سربلند بمونی و ایرونی

پریدخت شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 01:18 ق.ظ http://pary.blogsky.com

سلام شباهنگ جونم

اختیار دارین خواهر گلم ٬ اجازه ی ما هم دست شماست .
ممنونم از لطفت .

**********************************
توی آبی پاک آسمونها
اگه جایی برای موندنم نیست
پس این شوق پریدن از کجاهاست
که فکر دیگری توی سرم نیست ! ...

**********************************
...

شاد و پیروز باشی .

مسیح یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 01:01 ق.ظ http://aaddee.blogsky.com

سلام

خواهر عزیز

امیدوارم عفو کنی

...

بی صبرانه منتظر آپدیتت هستم

سربلند بمونی

مسیح یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 01:07 ق.ظ http://aaddee.blogsky.com

بازم سلام

اینم یه زنبیل جدید برای پست بعدیت

از حالا می ذارم که اول باشم :

...........................................
...............@@@.....................
..........@@........@@...............
.....@@..................@@..........
../////////////////.......
...////////////////........
....///////////////.........
.....//////////////..........
....../////////////...........
.......////////////............
...........................................

سربلند باشی

مسیح یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 01:25 ق.ظ

یه سلام دیگه

هنوز که همونه

اگه دیر کنی خودت باید زنبیلمو ببری تو اون یکی پستتا

...

سعید یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 07:43 ق.ظ http://nale.persianblog.com

سلام مهربون !
حضور سرشار از محبتت را ایام ما نمیتواند پاسخی به مهر دهد.
و پدر هم یکی از نمونه های زیبای الهی.

ارادتمند

[ بدون نام ] یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 07:30 ب.ظ http://saharweblog.blogfa.com

سلام وبلاگ خوبیه
به من هم سر بزن
موفق باشی و خوش

مسیح یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:13 ب.ظ http://aaddee.blogsky.com


سلام

فقط می تونم بگم که مسیحو خوب شناختی
یه موجود عادی که نمی تونه روی تصمیمش پافشاری کنه
چشم
اگه دوست داری که یه نظر عادی بشنوی ؛ بسم الله :

اول : خود خواه ؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!
ابدا ابدا
اون دختر ایرونی پراحساس که از ازدواج مجدد پدرش دلگیر می شه ابدا خودخواه نیست
نشونه شم اینه که می گه : چطور دلت اومد جای خالی مامانو پر کنی؟
این نشون می ده که اون دختر ایرونی برای خودش ناراحت نیست
او حس می کنه که به مامان عزیز و دوست داشتنیش جفا شده
و این تصوریه که اکثر ما ایرونیا باهاش مواجهیم
خدا خواسته و مسیح با یک چنین شرایطی مواجه نشده
پس راحت تر می تونه شعار بده و این کارم در ادامه خواهد کرد
ولی مهم اینه که
این تصور ؛ اصلا نشونه ی خود خواهی نیست
فقط نشونه ی اینه که تو از دیدگاه خودت به قضیه نگاه می کنی
فقط همین

بهت توصیه می کنم نه از دیدیه دختر ایرونی که جایگاه مامان مرحومشو اشغال شده می بینه
و نه از دید یه پدر پیر که به دنبال آرامش روحیه
بلکه از دید یه همسر مهربون که عاشق مرد زندگیشه به قضیه نگاه کنی

ممکنه که تو خودتم گاهی به این فکر بیفتی که اگه خدای نکرده روزی نباشی همسر مهربونت چه تصمیمی می گیره و زندگیشو چه طور ادامه می ده
ممکنه حتی از تصور اشغال شدن جایگاهت دچار احساس تنفر بشی
این احساسات طبیعی هستن
ولی وقتی با نگاه یه عاشق به موضوع نگاه کنی قضیه فرق می کنه
عاشق به دنبال خوشبختی و رضایت معشوقه و بس

مطمئن باش که اون روح پاک و آسمونی
حتی اگه در دوران حیاتش از تصور چنین وضعی آزرده خاطر می شد ؛
الان که می بینه معشوقش تونسته با زندگی و خودش کنار بیاد به اوج آرامش رسیده
هیچ چیزی برای عاشق واقعی رنج آورتراز مشاهده ی رنج معشوق نیست

می دونم که اون دختر ایرونی عزیز هم عاشق پدر پیرشه
می دونم که ته دلش از احساس آرامش پدر ؛ احساس آرامش می کنه
می دونم که وقتی بدونه روح بلندمرتبه ی مامان از این عمل پدر شاده ؛ به خودش اجازه می ده که خودشم شاد باشه و به پدر هم اجازه ی شاد بودنو می ده

اگه گفتم که نمی خوام نظری بدم
به این خاطر نبود که شباهنگو خودخواه می دیدم
اولین دلیلش این بود که اصلا دلم نمی خواد تو زندگی خصوصی دوستام دخالت کنم
و دلیل مهمتر و اصلیش این بود که می دونستم شباهنگ خودش مطمئنا این نظر منو می دونه و
با خود می گفتم شاید این نظرو قبول نداشته باشه
...

ولی خوب
چون خودت اصرار کردی نوشتم
امیدوارم که مردودم نکنی
خانوم اجازه ؟؟!!
قول می دیم اگه تجدیدمون کنی تو امتحانای شهریور ماه جبران کنیم

تا 5 شهریور چیز زیادی نمونده

سربلند بمونی و ایرونی


عادل دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 02:15 ق.ظ http://www.swf22.blogfa.com

سلام شباهنگ جان
خیلی سعی کردم که بتونم مشکلت رو حل کنم اما موفق نشدم...البته هنوز هم دارم ادامه می دم ...ببخش که نتونستم درستش کنم.همه ی مطالبت رو خوندم و باید بگم که منم پدرم ازداج مجدد کرده و مادرم هم زنده هست اما همه ی ما پدرمون رو خیییییییلی دوست داریم و دوستش داریم و اونم منو خیلی دوست داره....از بحث ایرانی هم خوشم اومد و توجهم رو به خودش جلب کرد خیلی دوست دارم دیدگاه ایرونی های خارج از کشور رو در مورد ایران بدونم باز هم اگه ادامه بدی خیلی خوبه...موفق باشی...در پناه حق

س سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 02:20 ق.ظ http://blinddreamer.fotopages.com/

Bah....mesle hamishe latif o delchasb va albate fekr kardani....inke adam be fekr bere o ye talangori bokhore kheyli khoobe :)

Ye farzand ta harmoghe ke gheyde hayat ejaze bede hamishe bacheye pedar o madare...che berese be inke dokhtar bashe o be in maahi! ;)

نغمه ی دریا چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 10:38 ب.ظ

شباهنگ جان سلام
بازم اومدم.در باره ی دلتنگی ات می تونم بگم :
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما شاید این است
که در افسون گل سرخ شناور با شیم
روی بای تر باران به بلندی محبت برویم
کار ما شاید این است
که میان گل نیلو فر و قرن
بی اواز حقیقت بدویم
سهراب
بازم بهت سر می زنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد