بوی بهار

 

روزهای آخر اسفند رو دوست دارم . بوی بهار همه جا پیچیده و زندگی در جریان.  

هر سال حال و هوای خوشی پیدا میکنم این روزا. وامسال هم با وجود سنگینی 

 بار کاری و درسیم باز برام لذت بخشه. اومدم هم یه تکونی به این خونه غبار گرفته  

 بدم و هم یه عرض تبریکی برسونم به محضر دوستان. علت نیومدن و ننوشتنم هم 

 شاید یه جورایی به خاطر همین لحظه های پر تشویشه که فکر کنم اگه بنویسم 

 مثل ذهن مشوشم ، بالاتر از هذیان نمیشه.البته دلواپسی و دلهره از این نوعش  

یه جورایی شیرینه.اینا که همش گفتم مقدمه ای برای توجیه بود. توجیه کوتاهی 

 به دوستانی که امیدوارم به بزرگواریشون منو ببخشند. ببخشید اگه سرنمیزنم.  

  

 خودمونی : خسته ام از اینکه لحظه هام به اضطرابی تکرار شونده بدل شده .  

نمیدونم این گره کور لعنتی چطور باید باز بشه؟ راستی گره کور اگه بیفته به کارت 

 چطور بازش میکنی؟ این یکی با زور دندون هم باز شدنی نیست!!! 

 

 امیدوارم بهار طبیعت نوید دلنشینی برای هر یک از ما به همراه داشته باشه. 

 

 * سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت

         بادت اندر شهریاری برقرار و بردوام 

               سال خرم فال نیکو مال وافر حال خوش 

                اصل ثابت نسل باقی تخت عالی بخت رام  

 

پ. ن : یاد باد آن روزگاران یاد باد....! 

پاینده باشید و در پناه حضرت دوست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد