با اینکه این روزا مشغله مهمون داری مجال زیادی برای اومدن به نت و متعاقبا آپ دیت کردن برام نذاشته ، ولی امروز طاقت نیاوردم.دلم گرفته بود. حدیث دیگهای اومد به ذهنم . یه حدیث از یه زخم کهنه. راستش بر میگرده به ماجرایی که دیشب پیش اومد. نگران نباشید. ماجراش چیز عجیبی نیست. چیزی که هر روز بارها به عینه تو جامعه شاهدش هستیم. شاید این ماجرا نمونه کوچیکی باشه از حق کشی هایی که روزانه اتفاق میفته ولی تکرار اون چی؟ نمیتونه برابری کنه با ظلم ؟
دیشب با شنیدن خبر اعلام نتایج کنکور به سایت مورد نظر رفتم. ظاهرا از ایران ورود به سایت میسر نبود. به هرحال موفق شدم نتایج رو ببینم ولی با یه دنیا غصه . بله . جوونی که با یکسال حبس شدن و خوندن و آماده شدن برای کنکور. مهمتر از همه اینا تلف شدن یکساااااال از عمرش . با چشم پوشیدن از صدها خواسته ای که تو دلش بود ، حالا با دیدن یه رقم ناخوشایند ٬ باید فقط گریه کنه و آه بکشه؟
قصدم نقد و بررسی این سیستم نیست ولی حداقل میتونم به عنوان عضوی از اعضای این اجتماع و مهمتر از همه یه همنوع ، سکوت رو بشکنم. براستی تا کی؟ هیچ فکر کردید که چه اجحافهایی تو همین واقعه که مثل غولی بی شاخ و دم شده ، صورت میگیره؟ دوستی میگفت بعد اومدن از جلسه امتحان مادری رو به دخترش میکنه و میگه؟ مادر! سوالا همون سوالا بود؟ شاید به نظر عادی بیاد
ولی باز فکر کنید به عمر اون جوونی که امید بسته به نشستن تو همون مقام و رتبه ای که حالا با اجحاف یا هر چیزی دیگه ای که اسمشو میشه گذاشت٬ توسط فرد دیگه ای کسب شده. هر چند با اصل آزمون کنکور مخالفم ، ولی اینو هم میدونم که دوره ما رقابت کنکور سالم بود. به راستی که تو این زمونه همه چیز ، مفهوم واقعیش رو از دست داده. حتی حق !!! حتی رقابت !!! اصلا شاید بشه گفت « خانه از پای بست ویران است » بله. همون چیزی که میشه گفت دور باطل. به راستی از بین رفتن این همه پتانسیل مغزی و کاری از اندیشیدن اشتباهه؟ مدرک گرایی یا افزایش سطح سواد جامعه؟ !!؟
هر چند حرفام ناتموم موند ولی احساس میکنم کمی سبک شدم. امیدوارم که روزی برسه که از نیرو و انرژی این نسل شکوفا به بهترین شکل بهره گیری بشه و نیز این غول کابوس زا از ذهن جوونای نازنین مملکتمون برای همیشه پاک بشه.
********
راستی کسی کارتون Lion king رو دیده؟ توصیه میکنم حتما ببینید. این روزا با تعطیل شدن مدرسه خانوم کوچولو ٬ من هم مجبور به تماشای کارتونهای جور واجور شدم. تجربه بدی نیست. تداعی خاطرات شده برام. توصیه میکنم ببینید. خالی از لطف نیست. اون وقتا که دیدیم شاید فقط تصویرهای متحرک رنگیش جذبمون میکرد ولی حالا ممکنه با دیدنش ٬جذب خیلی از حرکات و حرفها و کنشها و مهمتر از همه راه کار هایی بشید که عملا روزانه تو محیط اطرافتون هم شاهد اون هستید.
پاینده باشید و در پناه حضرت دوست
کاش بیش از اینها توان توصیفت رو داشتم. ولی گاهی وقتا میبینم راست میگن که سکوت سرشار
ناگفته هاست . و گاه ناگفته هایی زیبا. کاش میتونستم فریاد بزنم و بگم : آی آدما !!! قدر مادراتونو بدونید. از هر لحظه ء با او بودن دنیایی مهربون بسازید. فقط میتونم بگم همیشه به یادتم و دوستت دارم حتی شادترین لحظه های زندگیم. چون خوب خندیدن رو از دل آسمونیت آموختم.
بعضی از عزیزان :مثل مسیح بزرگوار و با محبت و نیوشای مهربون و عزیزم و مسعود و فرامرز و پرستوی عزیزبا ارزش دادن به نفس این کار باعث دلگرمیم شدند، و بعضی از عزیزان : مهدی گرامی و خوب، پریدخت دوست داشتنی
و امید عزیز،
ا سعید و ریحانه با محبت و عقیق مهربان ، و
سایر عزیزان .
و اما راجع به اون
متن یا به قول مسیح عادی، که نمیشه گفت شعر یا نثر ; خیلی حرفا واسه گفتن دارم که
مختصرش اینه که بگم : معنیش یه
جورایی برام مقدسه. خیلی خوب تونستم باهاش انس بگیرم ..
و اما امروز روز قشنگی بود برام
. قشنگتر از روزای دیگه. یه دنیا پاکی و احساس رو تو قلمش دیدم. شاید بشه گفت این
بهترین هدیه ای بود که می تونستم واسه روز مادر ازش بگیرم. آره گل باغ زندگیم امروز
لب به شعر گفتن باز کرد. برام باور نکردنی بود. با اینکه مادرش بویی از شعر و شاعری
نبرده ولی انگار هر چی لطافت و آموزش تو یاد دادن ادبیات فارسی خرجش کردم، در بیان
ادبیات انگلیسیش صرف شده.
میتونید تصور کنید چه
حس زلال و قشنگی به آدم دست میده؟؟
و اینم شعری که نوشته :( در ضمن حق
کپی و چاپ و نشر هر چیزی تو این مایه ها ، محفوظه)
.The stars are shining on us.
Three hundred miles away. Oh why can’t I see it cues its a lovely spring day. Its morning and the children are having fun good things come to
us
and we should just all pray and its a lovely Saturda
٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪
پاینده باشید و سرفراز . در پناه حضرت
دوست