در این شب یلدا ، ز پیات پـویم بـه خواب و بیداری ، سخنت گویم
....................
مــه و ستـاره درد مـن میداننـد
که همچـو من پـی تـو سرگردانند
شبـی کنــار چشمـه پیـدا شــو
میـان اشـک مـن چــو گـل وا شــو
توای پــری کجایی؟ که رخ نمینمایی
از آن بهشت پنهـان دری نمیگشایی
..............
..................