الفبای دانش

یه سلام به رنگ آبی آسمون 

                                            

تا چند وقت پیش هر وقت یاد دوره مدرسه ام میفتادم کلی ذوق میکردم و دوست داشتم دوباره به اون دوره برگردم ولی  ولی حالا ... حتما میپرسید چرا میگم تا چند وقت پیش!! راستش چند وقتیه خانوم کوچولوی خونه ما با شروع شدن تعطیلات تابستونیه اینجا شروع کرده به یادگیری درسای کلاس اول ابتدایی ایران. یعنی اون که شروع نکرده ، من مجبورش کردم که شروع کنه. چون بهر حال وقتی بر میگرده ، لازمه که مسلط باشه به زبان فارسی. بهر حال این روزها خونه ما خالی از چه ماجراهایی که نیست. همین ماجراها تا حدی منو از برگشتن به اون دوره ها منصرف کرده . چون میبینم یاد این جاهاش نبودم و فقط به بازیگوشیهای اون زمان فکر میکردم.طفلک هنوز گیج و ماته که چطور باید همزمان هم از سیستم راست به چپ و بر خلاف اون در نوشتن استفاده کنه . مثلا تو نوشتن کلمه بابا مینویسه : اب اب البته متصل. عجیبه نه؟؟! خب تازه کلاس اول اینجا رو به اتمام رسونده . نباید زیاد توقعی داشته باشم ولی نگرانم عقب بمونه.  وقتی به شیوه تدریس اونم کلاس اول خودمون  و بقولی پایه ، فکر میکنم ، از طرفی میبینم که خیلی آسون تر بوده . یعنی راستشو بخواید با اون سیستم زورکی که معلما داشتن باید یاد میگرفتیم خب یه باره میگفتن ب اول ب دوم خیالمون راحت میشد . حالا باید گفت به غیر آخر . ب آخر . طفلک مونده چطور بگه. از پس حرف زدن فارسیش هم بر نمیاد. حالابرسه غیر آخرررر!!!! عوضش میگه:Middle  و خیلی چیزای دیگه که کلی عوض شده.

از طرفی هم میبینم چه اجحافهایی که بهمون نشد. حالا با شیوه های متنوع تدریس و سی دی های مختلف،چقدر یادگیری جذاب و جالب شده. طوری که خانوم کوچولو ، عمو فردوس شهرک الفبا رو به من ترجیح میده. روزگار غریبیست نازنین!!!

بهر حال بهونه  خوبی شده که هر روز به یاد معلم کلاس اولم بیفتم و کلی به جونش دعا کنم که عجب صبری داشته که از « آ »الفبای فارسی تا « ی » با حوصله یادمون داد تا بتونیم بارها از اونا تو نوشتن کلمات ارزشمند  و دوست داشتنی استفاده کنیم.

راستی دوستای خوبم!معلم کلاس اول سراغ ندارید جایی  البته قابل دسترس در نت؟؟؟نیاز به کمک دارم.

 
                        
                              ******

راستش نمیدونم چطور این شعر قشنگ به دلم نشسته
شاید یه جورایی همه ما میتونیم مخاطبش باشیم نه؟؟
چشمانت بسان امواج دریا

پر از تلاطم اشک است و دلت همچو درختی تنها اسیر حمله های وحشی باد گشته.

خودت را دریاب خوب من

تو میتوانی

بنگر که سعادت در دستانت و عشق بر لبانت جاریست. بپذیر که توانایی که بینایی.         

از گذشته مگو و به آینده منگر . اکنون را دریاب انتها را آغاز کن.

نقطه ای بگذار و از سر خط بنویس. یادت باشد که خیلی زود دیر میشود. 

شاعر(؟)
پاینده باشید و در پناه حضرت دوست

نظرات 19 + ارسال نظر
مسیح سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 12:25 ق.ظ

مریم و سعید سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 12:35 ق.ظ http://saghf.blogsky.com

سلام دوست مهربون . الحمدلله با پیگیری همین امروز آزمایش رو انجام دادیم و امشب جواب رو گرفتیم و خدا را هزار مرتبه شکر هیچ مشکلی در راه ازدواج ما وجود نداره . وقتی این خبرو شنیدم از خوشحالی گیریه م گرفته بود. خدا رو هزار مرتبه شکر! از مهربونیتون یه عالمه ممنونیم . خیلی خوشحالم مریم هم حتما همین طور!

مسیح سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 12:54 ق.ظ http://aaddee.blogsky.com

سلام

می گم مسیح از شعر سر در نمیاره باورت نمی شه

اگه اولش نگفته بودی این یه شعره که به دلت نشسته عمرا مسیح نمی تونست حدس بزنه یا تشخیص بده که شعره !!!

ولی از جدی گذشته

واقعا زیبا و دلنشینه

چشم

مسیحم سعی می کنه بهش عمل کنه

البته فقط می تونه قول بده که سعی بکنه ...

در مورد دختر کوچولوی نازتونم چون از آموزش چیزی نمی دونم نمی تونم نظری بدم

خودمم با بچه هایی که تو ایران بزرگ شدن و معلم ایرانی بالای سرشون بود کلی مشکل داشتم

خدا به دادتون برسه و

کمکتون کنه

خیلی سخته

ولی ارزششو داره

واقعا ارزششو داره

سربلند بمونی و ایرونی

فرامرز سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 01:17 ق.ظ http://faramarzjoon.blogsky.com

سلام شباهنگ جان ..امیدوارم که یه روزی همه ما بر گردیم به کلاس اول ..آخ که یه حالی شدم ..یاد خانوم معلمون افتادم که امیدوارم هر جا هست سالم باشه ...راستی ..اینروزا چشمان من همه در تلاطم یافتن اشک است ..اما به دل یاد دادخ ام که دیوانه نباشد و منطق اشک را حکم به خوش بودن دهد ...سخت است اما راه دراز است ..داشتان همه ما آدمها همیشه به گونه است که دوست داریم بگوویم نقطه سر خط....

نیوشای سخن سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 01:56 ق.ظ http://niushasokhan.blogsky.com

بردباری طعم تلخی دارد ولی ثمره ی آن شیرین است

بوسه بر داستان آموزگاری که چنین گلی رو پرورش داد
و بوسه بر دست مادری که فرزندی چون خود لطیف و دریا دل پرورش می ده
و بوسه بر دستانی که ...

و در پاسخ متن زیبایی که نوشته بودین از یک شاعر گم نام
لحظه ها را بیاد بیاور که زندگی تمام لحظه هاست

در پناه معبد عشق بانوی من

ایزدی سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 02:37 ق.ظ http://moghan.blogfa.com

من معلم کلاس اولم رو یادن نیست!!
اما یه معلم خوب سراغ دارم ...

یاسر سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 04:31 ق.ظ http://www.only-ironi.co.sr

سلام دوست عزیز مطلب جالبی بود موفق باشی

*ستاره قطبی* سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 05:19 ق.ظ http://star2sky.com

۱ - سلام.

۲ - با وجود اینکه لحضات تلخ خاطرات بچه گی ام زیاد نیست ! ولی اصلا دلم نمیخواد برگردم به بچه گی.!
نه تنها به بچه گی حتی به دوران دبیرستان هم.
با وجود اینکه اگه میشد شاید بهتر عمل میکردم. ولی...

من اگه خیلی خیلی هنـــــــــــــــــر کنم آینده رو بتونم اونجوری که فکـــــــــــــــــر میکنم درســــــــــــته رقم بزنم.. جبران گذشته و تجربه دوباره اون پیش کش .!

۳ - در مورد شعر هم با مسیح کاملا موافقم !!!!!!!!

۴ - خدا کنه داغ خانوم کوچولوت رو نبینی و تا زنده هست سایه شماو پدرش بالا سرش باشه ...

۵ - یادگیری نوشتاری دو زبان بطور همزمان برای کودک در این سن سخته .... حتی گاهی مانع رشد اون میشه !

البته در این موارد بطور موردی تصمیم میگیرن .اگه شما با مشاور در این زمینه مشورت کنید بهتره !
گرچه شما خودتون استادید ولی یه ضرب المثل هست که میگه :
هر سری یه عقلی داره !

تا بعد...


سعید سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 08:38 ق.ظ http://nale.persianblog.com

سلام مهربان

ریحانه حاضره در خدمت خانم کوچولو باشه
شعر بسیار زیبا و ژرفی بود
که خیلی زود دیر می شود ...

ارادتمند

من خودم و مسعود سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 04:02 ب.ظ

خسته نباشین خانوم معلم P:

مهسا سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 08:07 ب.ظ

* پرنسس* چهارشنبه 29 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 04:41 ق.ظ http://yasesefid.blogsky.com

هر چی میگی دسته اما چه میشه کرد
آدم باید خودش اطرافش رو به دلخواه بسازه
* پرواز را به خاطر بسپار ... پرنده ای دیگر در انتظار آموختن است *
تو باید به او هم بیاموزی

«« خانه ای خواهم ساخت ... آسمانش آبی
باز باشد همه پنجره هایش به پذیرایی نور
ساحت باغچه اش پرز نسیم..حوض ماهی پرآب
قامت پاک درختانش سبز
و تورا خواهم خواند که دراین خانه کنارم باشی
سینه آینه تصویر تورا میجوید ... که درآیی چون نور
تو بدین خانه بیا .. درخیابان امید
کوچه باور سبز .. نبش میدان صبوری
آنجا ... خانه ای خواهی یافت
سردر خانه چراغی روشن .. روی سکویش گلدان گلی
در دل خانه اجاقی دلگرم
با حضور تو درین خانه چه جشنی برپاست
آسمان شب این خانه پر از چشمک و مهتاب و نسیم
ناودانش پر موسیقی آب
ای سرآغاز امید ... تو بدین خانه درآ
من به دیدار تو می اندیشم ... و به آرامش بودن با تو »»
*********
جوجه من رو ببوس... بگو خاله پرستو گفت فدای تخم چشمات

مریم و سعید چهارشنبه 29 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 07:33 ب.ظ http://saghf.blogsky.com

سلام دوست نازنین .امروز تولد ۲ سالگی وبلاگ ما هست ! یادمه روز اول مریم گفت رسیدن ما به هم مثل رسیدن ۲ تا خط موازی به همه ! و من ۲ سال صبر کردم تا این تئوری رو نقض کنم ! خدا رو شکر خدایا شکرت ! از تو دوست خوبم هم ممنونم

مسیح پنج‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 01:22 ق.ظ http://aaddee.blogsky.com

سلام

ممنونم از محبت پاک و بی آلایشت

امیدوارم این مسیح حقیر عادی لیاقت این همه مهربونی رو داشته باشه

سربلند باشی

پریدخت پنج‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 08:05 ب.ظ http://pary.blogsky.com

سلام شباهنگ جونم

بابا منم بودم اینطوری گیج می شدم !
بذارین حداقل یکی رو خوب یاد بگیره . همینکه خودتون تو خونه باش فارسی صحبت می کنین کافیه ایشالا وقتی هم که برگشتین نوشتن رو یاد می گیره .

و این شعر - آغاز یک انتها - زیبا و دلنشین بود ...
شاد و پیروز باشی .

مهسا جمعه 31 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 10:35 ب.ظ

خدا عشق است و عشق بردبار...
به اینده ی کوچو لوت فکر کن وسعی کن برای او بهترین خاطرات را به جا بزاری...نذار در اینده خاطره ی غریبی تو غربت اون هم در بهترین دوران بچگیش ازارش بده...نقش خودت به عنوان اول مادر و بعد دوست و در اخر یه معلم
خوب و به یاد موندنی فراموش نکن...

عقیق شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 07:03 ب.ظ http://aghegh.persianblog.com

سلام مهربان...آری خیلی زود دیر میشود...وقتی به دوران دور نگاه میکنم انگار همین دیروز بود....با این که خیلی از اون سالها گذشته اما چهره معلم کلاس اول هنوز یادمه...نگران عقب موندن از درس فرشته کوچولوت نباش و اذیتش نکن.به زودی متعادل میشه و براش جا میفته.بحر حال دو زبانه بودن این مشکلات رو هم داره به تازگی سی دی درسها و روش کار در ایران زیاد شده..میتونن از ایران برات بفرستن تا استفاده کنی...خدا عمر عمو فردوس دوبرابر کنه و به تنش سلامتی بده...عمو فردوس یادگار عزیزی هست از دوران هشت ساله...برات ارزوی موفقیت میکنم دوست خوبم.

ط.م یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 01:42 ق.ظ

خیلی وقت بود که نتونسته بودم بیام اینجا اصلا این سایت باز نمیشد نمیدونم چی شد الان باز شد دلم تنگ شده بود برای اینجا موفق باشی دوست خوب

مهدی یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 06:02 ب.ظ

بنام انکه فرمان خواندن داد

سلام

نمیدونم چرا مطلبت من را هم برد به ان زمان .

هر چی فکر کردم دیدم یه اشکالی تو کار است و ان هم اینه که ما میخواهیم با گذشته خودمان به بچه ها درس بدیم .میگویید یعنی چه؟
خوب اینجور بگم:
ما وقتی میخواهیم کلمه مادر را به بچه امروزی یاد بدیم میریم تو معنی کلمه مادر در فکر خودمان .در ذهن ما مادر یعنی یه فرشته خوب و قشنگ که همیشه یا تو اشپز خونه بود یا تو اطاق مشغول تمیز کردن یا با اون دستهای خستش داشت لباس میشست یا داشت چیزی میدوخت .اگه حوصلمان سر میرفت باید خودش سر گرممان میکرد اخه نه ویدئو بود که برامون کارتون تام و جری بزاره نه پلی استیشنی بود که روشنش کنه و سرمون گرم بشه.مادر همون بود که وقتی گرسنمون میشد باید یه نون پنیری یا چیزی تهیه میکرد و ما را راضی میکرد .مادر همان بود که وقتی غمی داشت اشکهایش را میشد دید که به خاطر اینکه کسی دردش را ندانه تنهایی میریخت پایین و در جواب پرسش ما فقط میگفت اشک خوشحالی است .
اشتباه نشه.مادرهای امروزی هم فرشته اند اما دوره و زمانه همه چیز را عوض کرده .
و اما بابا
اون وقتها بابا سلطان کامل خانه بود و حرفش دو تا نمیشد و حالا این بچه ها هستند که سلطان و بچه سالارند .
شاید به خاطر همین تعویض مقام است که الان بابا را اب اب مینویسند.(شوخی)
کلا دو گانگی و چند زبانی در برخی از خانوادها بیشتر از انچه گمان میرود مشکل افرین و دردسر ساز میشود.
ولی یکی از علل بروز مشکل در یارگیری زبان دوم در بچه ها شاید این باشد که خود بچه هم نمیداند که زبان دوم باید کدام زبان باشد.
عدم برنامه ریزی و بدون ثبات بودن وضعیت اجتماعی محل زندگی و امکان مهاجرت احتمالی سبب میشود که بچه در مورد زبان دوم خود به اشکال بیافتد .
معمولا کودکان در کشورهای مهمان زودتر جذب زبان و ادبیات ان میشوند تا زبان و ادبیات مادری و زبان دوم برای انها چندان جذابیتی ندارد هر چند که زبان مادریشان باشد چون بنا به تحلیلهای کودکانه انها احتیاجی به یادگیری ان زبان ندارند .و چنانکه زبانی دیگر را که در کشور مهمان رایج است به بچه پیشنهاد کنید سرعت و علاقه کودک در یادگیری ان زبان خوب و جالب است .چون این زبان هم میتواند کمکی باشد برای جلب دوستان جدید در محیط زندگی کودک.

شاد باشید و پیروز

سلام دوست خوبم .همراه همیشگی همنفس!
ممنونم از بابت لطفی که به من و به پستم داشتی.
شاید شما راست میگی. ولی مادر همیشه بار قداست مادر بودن رو با خودش حمل میکنه. چه گذشته یا حال یا آینده.
در ضمن از بابت راهنماییهاتون هم بسیار ممنونم. کاملا کارشناسانه بود استاد ! چشم سعی میکنم از بار آموزشش و از شتابی که درپیش گرفتم کم کنم.
پاینده باشید مهربان و در پناه حضرت دوست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد