سلامی از شباهنگ بر همنفسان
معما!!!
یک) چند روزیه شدیدا کاراش مختل شده. حتی اوضاع و احوال دماغیش ( نه دماغی) هم ریخته به هم. آخه مثلا قرار بود هفته آینده با شریک آینده ای که کلی هم باهاش عشقولانه در وکرده بود و کلی قرار های خوب و قشنگ با هم گذاشته بودند یه پیمان آسمونی ببندند. ولی ظاهرا طور دیگه ای شد. خودش میگفت پیش بینی نشده بود. عشقی که بین ما بوده و هست مقدس تر از این حرفاست. اصلا باورم نمیشد که یه وقت به خاطر بهای مهریه کار به این مراحل بکشه. خب قضیه مهیج شده. بذارید بگم که این اقوال از طرف آقای داماد آینده ست. ایشون در طول مدت یکسال آشنایی با دختر ایده آلشون تصمیم به انتخاب ایشون برای شریک آیند زندگی خود گرفتن ولی غافل از حل مسائل خانوادگی و فرهنگی و سنتی .حالا این دو پرنده عاشق موندن و کشمکش خانواده ها و مهتر اینکه از هیچ طرف هم اهمیتی به نظر دختر و پسر داده نمیشه و هر کدوم صرفا تلاش در پایمال نشدن غرورشون دارند. شخصا نمیخوام اینجا در درست یا اشتباه بودن این کار یعنی چونه زدن بر بهای مهریه نظری ایراد کنم چون بحث پیرامون این مقوله زیاده. ولی میتونم بگم که شاید علاج واقعه پیش از وقوع بوده. اونم در گیر و دار تفسیر رویاهای فردا گریزی زدن به واقعیتهای امروز.
ولی واقعا دو هزار تا سکه یه کم بی انصافی نیست؟!!!! فکر میکنید دیر شده؟ راستی اگه شما جای دوماد قصه ما بودید چه تصمیمی میگرفتید؟ البته طوری که نه منطق بسوزه و نه احساس...
دو) ای همنفس ترین همزاد! در پاکی شب آسمان چشمانت ،
در زلال خستگی آسمان دلت، در سکوت مبهم روح سبزت٬
فرشته ها را به نظاره نشسته ام.
***************
سه) بند فوری: بفرمایید!! برای خوندن یه پست هندونه ای هم میتونید به اولین هندونه دیجیتال مراجعه کنید.
پاینده باشید و در پناه حضرت دوست
سلااااااااااااااام
...
نمیدونم چرا بعضی ها فکر میکنن دارن دخترشون را میفروشن که دلشون نمیاد مهریه را کمتر بگیرن...
به منم سر بزنی خوشحال میشم
سلام عالی بود منتظر حضور گرمت هستم حتما به کلبه حقیر ما بیا چشم انتظاری سخته شاید فردا دیر باشه
سلام
جالبه
کاش مشکلات همه در حد همین مهریه بود
قدیما یه سریال پخش می شد به نام دایی جان ناپلئون که توش یه راه حلایی ارائه می شد از جنس مسافرت و این حرفا
ولی فکر نمی کنم لازم باشه کار از طرق غیر عادی حل بشه
الان دیگه زمون قدیم نیست که بچه ها خیلی پاستوریزه بشینن و دیگران براشون تصمیم بگیرن
اونا اگه واقعا به هم اعتماد داشته باشن و همو بخوان هیچ کس نمی تونه برای اونا تعیین تکلیف کنه
شاید
ته دلشون
هنوزم با تموم عشقی که به هم دارن
اعتماد کامل برقرار نیست و فکر می کنن باید تو این جنگ قدرت طرف اونا پیروز بشه
...
احتمالا اون همنفس ترین همزاد ؛ تو آسمان چشم و دلش آینه هایی شفاف نصب کرده ...
:)
سربلند بمونی و ایرونی
...
پاینده باشی و در پناه حضرت دوست
...
درود همنفسم
عزیز دوست داشتنی اگر بخوایم به اصل وجود مهریه از لحاظ سنت نگاه کنیم که کل مساله به شیوهی جدید مردود هستش چون به قولی مهریه عند المطالبه است و به ضمه فرد و باید توان پرداختش باشه ... پس مهریههای سنگین بر مبنای تاریخ تولد٬ و یا شگون ۱۲۴۰۰۰ پیغمبر٬ !!!!!!!!! و غیره کاری اصولی و صحیح نیست شاه داماد باید توان پرداخت مهریه رو داشته باشن ضمنا بانوان محترم کالا نیستن که خرید و فروش بشن ... اما ٬ اما یک امای بزرگ وجود داره که چرا مهریههای سنگین از طرف خانواده دختر خانم مطرح میشه .
هر چقدر هم که تمام نکات پیش از زندگی مشترک در نظر گرفته بشه اما تا دو نفر زیر یک سقف زندگی نکنن صحت و درستی اون پیوند کاملا بر هر دو نفر مشخص نیست حال چه آیتم هایی رو باید هر دو نفر بعد از ازدواج رعایت کنن و از من هاشون پائین بیان و به ما برسن یک بحث دیگهای و طلب میکنه اما چیزی که کاملا واضح هست خیلی از مواقع در خوشیها فکر مشکلات نیستیم. پیوند دو نفر هم بخاطر شرایط فرهنگی ما ایرانی ها ( انتقاد نمیکنم خود من هم به همین اصول پایبندم) که همیشه شناخت کامل بعد از ازدواج صورت میگیره باعث میشه که امکان جدا شدن بعد از بستن این پیمان بوجود بیاد
حال ما توی ایران هستیم با فرهنگ ایرانی و دیدگاه ایرانی
یک زن بعد از جدا شدن از همسرشون در درجهی اول به عنوان یک جنس بهشون نگاه میشه نه یک انسان و این امر در خیلی از جاها به وضوح به چشم میخوره
کدوم یک از ما به یک خانم مطعلقه به راحتی یک خانمی که در زندگی مشترکشون به سر میبرن و از دلبندانشون نگهداری میکنن برخورد میکنیم؟
شاید حتی بیشتر مایل باشیم که با خانمی رفت و آمد داشته باشیم که سر زندگیشون باشن تا با ...
میریم توی جامعهی بزرگتر٬ یک خانم نجیب و پایبند اصول حالا میخوان برای گذران زندگیشون وارد محیط کار بشن ...
بله در درجه اول توی محیط کار متاسفانه اکثر آقایون بجای اینکه احساس کنن یک خواهر به خانوادهشون اضافه شده٬ سعی بر این دارن که سنگ محک و برداشته و این موجود تازه وارد رو عرض یابی کنن !!!
کار برای یک زن طلاق گرفته خیلی سخت پیدا میشه (البته اگه پایبند اصول اخلاقی باشن)
حال نوبت این میرسه که این فرد میخوان مستقل زندگی کنن و حق هم با اوست چون شرایط زندگی این خانم با دوران تجردشون بسیار فرق کرده ایشون در حال حاضر تجربهی یک زندگی مستقل دارن و خیلی سخته که به خانهی پدری (در صورتی که خانواده در قید حیات باشن) برگردن اون هم با شرایط موجود
تازه این امکان برای گرفتن خونهی مستقل باشه ... با چه حقوقی چه میزان درآمد این اجازه رو به یک خانم میده که یک سوئیت خیلی خیلی کوچولو در یک نقطهی امن توی پایین شهر داشته باشن ؟
پس فقط میشه گفت : یا باید سریع ازدواج کنن !!! یا باید بسوزن و بسازن !!! و یا پایبند هیچ اصلی نباشن !!!
اگه ما مادر و پدر بودیم یا هستیم آیا نگران آیندهی فرزندمون نبودیم؟
حال اگه دو نفر (به همراه خانوادهها) به این توافق برسن که اگه خدای ناکرده یک زندگی دوام پیدا نکرد هر چه که هست بین طرفین به میزان یکسان تقسیم بشه و یا به اندازهی سهم هر یک مبلغ اون پرداخت بشه هر دو نفر زندگی رو که با هم ساختن باز هم به تنهایی امکان ادامه خواهند داشت. مگه نه اینکه توی طول مدت زندگی هر دو نفر تلاش کردن حتی اگه یک نفر (که معمولا خانمها هستند) درآمد مالی نداشته ولی در عوض خانه رو محل امن برای هر دو نفر و فرزندان ساختن. پس چرا این ذهنیت در خیلی از ما هست که خونهی خودمه٬ ماشین خودمه٬ منم که خرج این زندگی و میدم مگه تو چکار برای این زندگی کردی و ... در حالی که حتی اگه این ملک یا این ماشین و غیره متعلق به خانم هم باشه مال یک زندگی مشترک هستش و باید باشه
اگه به این توافق برسن دیگه بحث مهریه منتفی شدست
اگه مهریههای سنگین هست خیلی وقت ها علتش تامین زندگی برای خدای نکرده جدا شدن هستش
ببخشید اگه خیلی زیاده روی کردم .
به امید اینکه تمام زندگیهایی که با یک دنیا امید به آغاز خودش میرسه نتیجهای مطلوب و بدور از چنین صحبتهایی باشه
در مورد این آقا داماد هم باید بگم برای هر دو نفرشون آرزوی لحظههای سبز و آفتابی دارم و امیدوارم هیچگاه زندگیشون طوفانی نشه اما همیشه طراوت بارون عشقو احساس کنن
در پناه معبد عشق
سلام
و باز هم...
منطق=سیخ
احساس=کباب
جالب بود.
قشنگ بود.
پیروز باشی.
سلام
پیشنهاد میکنم که بجای کلمۀ « معما !!! » از واژه هایی مثل " معزل " و یا حتی " خود درگیری !!! " استفاده کنید ((:
راستش ، با اینکه من عضو یک خانوادۀ کوچیک چهار نفره هستم ، اما از دو طرف ( پدر و مادرم ) به دو خانوادۀ درم دشتی وصل میشم که سروته اش معلوم نیست (!) برای همین ، دور از انتظار نیست که بگم از این نوع درگیری ها و حتی دعواها و حتی بدتر از اون ، قشوم قشوم کشی ها ، کم ندیدم . بی اغراق میتونم بهت بگم که در چند سال اخیر ، نرخ ازدواج های موفقی که دیدم ، بسیار پایین تر از حد تصور بوده و متاسفانه ، تعداد طلاق های روزافزونی که در اطرافم به وقوع میپیوندد ، کمی از پیوندهایی که شکل میگیرند ، نمیاره (!)
خالی از لطف نیست که همین جا از ماجرای عجیبی که تابستون چند سال پیش تو محلۀ ما اتفاق افتاد ، یادی بکنم . اون سال ، در طی فاصله نسبتا کوتاهی ، چهار پسر و دو دختر ، ازدواج کردند . از اون چهارتا پسر ، ( تا این لحظه که من دارم این کامنت رو میذارم ) دو تاشون طلاق قطعی گرفتن ، یکی شون مجهول الحاله (!) و خدا رو شکر ، یکی شون هم ازدواج موفقی داشت (!!!) سرنوشت یکی از اون دخترها هم به طلاق و باز خدا رو شکر ، یکی هم به خیر خوشی ، منتهی شد .
حالا فقط دوست دارم بیای اینجا و علل جدایی اون چهارتا ( سه پسر و یک دختر ) را بشنوی . خدایییش اگه سرت رو نزنی به دیوار ، خیلی مردی « ببخشید ، یعنی خیلی زنی ((: »
علتی هم که به این موضوع اشاره کردم ، این بود که یکی از اون سه پسر ، تقریبا ماجرایی مانند این داماد نگون بخت داستان شما داشت و در حالی که با نامزدش ، در اوج تفاهم بسر می برد ؛ به دلیل رفتارهای ناشایست پدرزنش ، مجبور شدکه طلاق بگیره ...
شاید الان بهم بگی که تو نشستی بغل گود و از ماجرا خبر نداری ... اما این طور نیست . من چون رابطۀ تنگاتنگی با اون افراد داشتم ، از جیگ و پوکشون ، کاملا مطلعم . باور کن دلایل این نابسامانی ها ، آن قدر کودکانست که گاهی من به عقل این بشر زادها « فرزندان بشر » شک میکنم ...
به نظر من اینها معزله ، ناهنجاریه ، نادانیه و در یک کلام متضاد واژه ی wise ((: به همین دلیل بود که بهت پیشنهاد کردم ، تیتر مطلبت رو عوض کنی ( شوخی کردم هااا ، یهو جو نگیرت عوضش کنی ! )
به قول خودت : بحث پیرامون این مقوله زیاده . برای همین از ریشه یابی این مسائل ، چشم پوشی میکنم و فقط ، آرزو میکنم که خدا چشم های همه مون رو به روی زیبایی های آفرینشش باز کنه ، تا این طوری مثل زالو به مال دنیا و مادیاتش چنگ نزنیم ...
انّما الحیوۀ الدنیا لعب و لهو
« و زندگانی دنیا ، جز بازیچه و هوسرانی نیست »
( سوره محمد - آیۀ : 36 )
یا حق
سلام... اینی که گفتی یعنی چه؟ هان ؟ این حرفارو جلوی من نزنید.. من سنم کمتر از این حرفاست.. بد آموزی داره......از ما گفتن...
سلام شباهنگ عزیز مرسی که سر زدید اما به نظر من این عشق واقعی نبوده
چون توی عشق واقعی غرور هیچ جعی نداره !!! بیشتر عادت بوده تا عشق !!!
شاد باشید بای
سلام !
اول یه موچ گنده بده عمو که حسابی خجالتمون دادی ... اخه چارتا خط چرت و پرت و دو تا مثلا داستان که لینک دادن نداشت که ! بعدش هم خدمت سرور خودمون برو به اون داماد بنده ی خدا بگو بره خدا رو شکر کنه که گنده تر از اینا واسش ژیش نیامده ... اگه بدونی .. اگه بدونی .. همون بهتر که ندونی ... اینام میگذره و بعدا میشه مایه خنده ...
خوش باشی ... زت زیاد
من اگه بودم قبول نمیکردم
بالاخره هرچیم که احساساتم زیاد باشه وقتی یه مهریه بالای ۲۰۰میلیون بیاد جلوم عقلم یهو به کار میوفته !!!!
حالا مهریه چه کم باشه چه زیاد باید پرداخت بشه یه زمانی ( که داده و کی گرفته نداریم !! اینا همش شعره !!! )
به نظر من اون آقای داماد اگه میخاد در آینده زندگی راحتی داشته باشه باید از خیر وصلت با این خانواده بگذره
تپشهای قلبم را به باور خاطره هایم پیوند می زنم ،
و سرزمینی را که همزاد با خاک است و کهن تر از تاریخ ، برای نوباوگان خاک و تازه به دوران رسیدگان تاریخ زمزمه می کنم .
زمزمه می کنم که :
من از نسل شب شکنان روزگارم ،
من از نسل نورآفرینان پاک ،
از سلاله پاک آریائیان بردبارم ،
منم میراث هزار ساله زمین ،
همان ازشرق تا غرب گسترده آغوش ،
همان پیام آور مهر و دوستی ،
همان گرفته در فش آشتی بر دوش
نه خود ستیزم ، نه دیگر ستیز
مرا و یادگاران مرا به نیکی یادآر
که یادگار یادگاران من ، همه شادی است و شادمانی ؛
. . .
شب است و گیتی غرق در سیاهی
شب بلند است و سیاهی پایدار ، ولی
باور به نور و روشنایی است ،
که شام تیره ما را ، از تاریکی می رهاند
و از دل شبهای یلدا ، جشن مهر و روشنایی به ما ارمغان می رساند
تیرگی هاتان در دل نور خاموش باد ،
شب یلدا را به نور قرنها قدمت جاری نگه داریم . . . .
شب یلدات مبارک دوست من
* یاس سفید *
سلام هم نفس فعلا نفسم بند اومده..چی بگم؟!!!
می دونین اومدم چی بگم ؟
بگم از شادیتون شادم ( همون مهمونای بهشتی) فقط فکر میکنم جای من خیلی خالی باشه !!!!! (در حقیقت برای خودم که اینجوره)
یک نفس عمیق از همون نفسایی که همنفسم میدونن معنیش چیه و این که اگه انسان بال داشت چقدر خوب بود
و اینکه میدونم فاصله معنایی نداره اما وقتی چشم دلی هنوز قدرت تشخیص نداشته باشه هنوز نیاز به بال هست
شادیتون افزون عزیزم
گلهای باغ بهشت و ببوسین از طرف من
به امید افزونی لحظههای گرم و پر بارتون
در پناه معبد عشق
سلام... همنفسا با خودند....مهمترین واقعیت آن است که من"تو"را در تمام لحظات در کنار خود داشته باشم. بدون "تو"بهترین موهبت های زندگی مانند زهر تلخ است و با "تو" کشنده ترین سموم همچون شهد شیرین است...ای خداااااااااااااااااااا
سلام بر بانوی بلاگ اسکای
خوبی شباهنگ جان؟
یک) من نمیدونم این معاملات کی میخواد تو ایران تمام بشه!
البته معتقدم که مهریه باید درنظر گرفته بشه ولی اینطور نباشه که از روی چشم و هم چشمی و لجاجت و این حرفها باشه!
دو) نمیدونم چی بنویسم ولی خیلی قشنگ بود
سه)وبلاگ هندونه رو دیدم جالب بود
چهار و پنج وشش) امیدوارم شباهنگ جون:همیشه سلامت و شاد باشی
بای
ایمان
Kheili mashti bood, damet garm
Soroor
سکوت خواهم کرد ./. یا علی مدد
سلامی چو بوی خوش آشنایی
بر شباهنگ مهربان که آهنگ همیشه مهربانش آرامش بخش ایام خسته ی ریحانه است.
ممنونم مهربان
سلام
خانوم اجازه ؟؟؟
کریسمس مبارک
:)
سربلند بمونی و ایرونی
سلام شباهنگ جونم
بـــــــــــــــــــــــــــه
چه هندونه ی خوشمزه ایییییییییییییی
ببخشید دیر خدمت رسیدم
همیشه شاد و پیروز باشی .
سلام همنفس....میلاد یاور موعود مبارک..دلت در سرمای غربتستان گرم...د رهوای وطن یادت میکنم نا خود اگاه....کوچولوتو ببوس و موفق باشی در همه حال و زمان:)
سلام بر شباهنگ عزیز
چقدر اینجا به آدم ارامش می ده.
رنگ صفحه منو می بره به انتهای دریا که به آسمون می رسه شایدم انتهای آسمونی که به دریا میرسه نمی دونم.
از آشناییتون خیلی خوشحالم.
البته من قبلا اینجا اومده بودم.
امیدوارم بیشتر همدیگرو ببینیم.
سلام در پاسخ به چیزی که نوشتی از زإان انجیل وعیسی میگم برات :
در انجیل لوقاآیه ۳۰، عیسی آنانی را که برای خوراک و پوشاک دلواپس میشوند "کم ایمان" میخواند زیرا زندگی ما را خدا خلق کرده و اکنون آن را بقا میبخشد، بدنمان را نیز خدا خلق کرده و به حفظ آن ادامه میدهد. لذا "زندگی" ما (که خدا مسئول آن است) مسلماً مهمتر از خوراک و نوشیدنی است که آن را تغذیه میکند.
مشغول شدن به امور مادی طوری که تمام توجهمان را به خود معطوف سازد، و نیرویمان را جذب کند، و باعث نگرانی و اضطرابمان گردد. انسان در زندگی دو نوع هدف میتواند داشته باشد: زندگی برای خویشتن یا زندگی برای خدا. شق سومی وجود ندارد.
زندگی برای خویشتن میتواند بسیار محقر و فروتنانه باشد (اکتفا به لقمهای نان، همانطور که در این موعظه آمده است)، یا میتواند بسیار بلندپروازانه باشد (خانهای بزرگتر، اتومبیلی سریعتر، حقوقی بالاتر، شهرتی بیشتر، قدرتی افزونتر). این هدفها و آرزوها چه محقر باشد و چه بلندپروازانه، همه مربوط به خویشتن است، رفاه من، ثروت من، مقام من، قدرت من.
اما زندگی برای خدا اگر قرار است ارزشمند باشد هیچگاه نمیتواند محقر باشد. در اهداف محقر و کوچک برای خدا چیزی هست که ذاتاً نادرست است .کاش ما انسانها یاد میگرفتیم زندگی برای خدواند را بسیار دست بالا بگیریم نه زندگی برای خویشتن را چرا که بزودی باید در پیشگاه خداوند متعال حاضر شده و جوابگوی اعمال خود باشیم وچقدر مایه شرمساری است که به خاطر امور دنیوی وتوکل نکردن به خداوند جزو ناصالحان باشیم .
عیسی این عمل را اینچنین توصیف میکند: "بنابراین به شما میگویم از بهر جان خود اندیشه مکنید... ونه برای بدن خود... لیکن اول ملکوت خدا و عدالت او را بطلبید." (۲۵ و ۳۳)عیسی شرح میدهد که در پس انتخاب میان دو گنج (این که گنج خود را کجا میاندوزیم)، انتخاب اساسیتری وجود دارد، انتخاب میان دو آقا یا ارباب (این که چه کسی را خدمت خواهیم کرد). این انتخابی است میان خدا و ممونا، یعنی میان خود خالق زنده و هر چیز دیگری که ساخته خودمان است و آن را "پول" مینامیم (ممونا کلمهایست آرامی به معنی ثروت). خدمت به هر دو در آن واحد امکانپذیر نیست وبه معنی انتخاب بتپرستی است.
ببخش که اینقدر طولانی نوشتم باور نمیکنی شباهنگ عزیزم که شنیدن این قبیل مسائل که نشان دهنده دوری انسانها از دین ویاد خداوند وهدف آفرینش هست چقدر من رو متاثر میکنه امیدوارم همه ما مورد رحمت خداون قرار بگیریم ودر سایه جلال او باشیم آمین
سلام من با من خودم مسعود و مسیح و مجید وازیتا موافقم