خیلی زود دیر میشود

 

اگه جای یکی از مسافرهای این هواپیما بودی ، تو این لحظه چه حسی بهت دست میداد؟؟ به چه چیزایی بیشتر فکر میکردی؟ اصلا بهتر بگم مهمترین آرزویی که به ذهنت خطور میکرد چی بود؟ چند تا کار ناتموم به ذهنت میرسه که آرزو میکردی تمومشون میکردی؟ چند تا آدم به ذهنت خطور میکنه که کاش وقت بود تا اگه دلخورشون کردی از دلشون در آری؟ مهمترین نیازت تو این لحظه چی بود؟...

شاید این مشکل خیلی از ماهاست که از ارزش بزرگ نعمت بودن و زندگی کردن غافلیم و فقط به نداشته هامون فکر میکنیم. فقط کافیه فکر کنیم هستیم و به این بودن ببالیم و سعی کنیم که تو ساختن این دنیایی که اطرافمونه، نقش مفیدی ایفا کنیم.

 حالا بیدار شو و نفستو آزاد کن. اون فقط یه تصور بود. ولی فراموش نکن که« خیلی زود دیر میشود»

 در ضمن به نوبه خودم تسلیت میگم خدمت بازماندگان عزیز سانحه هوایی امروز. هرچند که هر ساله آرزو میکنیم که بیش ازاین شاهد این سهل انگاریها و سوانح نباشیم ٬باز هم بسان قبل آرزو میکنیم. به این امید...

پاینده باشید و در پناه حضرت دوست

ترنم دل

 

ای خوب! باید مثل ابری بر روی احساسم بباری

من برگ زردی در کویرم

اما تو مانند بهاری

مانند دریا بیکرانی

سرسبز مثل برگ شالی

تو روشنی مانند خورشید

جاریست نورت این حوالی

آواز سبز تو برایم

همچون نسیمی دلنواز است

دست نیاز من همیشه٬ تنها به سوی تو دراز است.

...