یک ایرانی


هفته قبل قرار شد رو موضوع( سه تفاوت عمده بین اینجا و ایران) یه مقاله ارائه کنیم . و بعد از اتمام این مقاله ها رو بین هم تبادل کنیم و در صورت لزوم نظرمون رو هم بگیم. داخل پرانتز عرض کنم که یکی ازبچه هاتازه وارده و از قضا ایشون ایرانی هستند و تازه 6 ماه از آمدنشون به اینجا میگذره.مقاله ایشون رفت دست یکی دیگه از بچه ها اهل اسپانیا و اونهم که با من صمیمی بود با کمال تعجب اومد طرفم . نگاه به مقاله انداختم. چشمتون روز بد نبینه. تا دلتون بخواد آب شدم. اولا که این بنده خدا غافل از در نظر گرفتن تیتر مقاله هر چی بوده نثار ایرانی جماعت کرده. آخه یکی نیست بگه مرد حسابی باید راجع به ایران مینوشتی نه ایرانی . مثلا من راجع به مقایسه مصرف منابع طبیعی اینجا و ایران ، زبان ، و رشد جمعیت توضیح دادم.  خلاصه درد سرتون ندم که داغ شدم. اونقدر که نزدیک بود آتیش بگیرم. مثلا تو مقایسه امنیت بین اینجا و ایران: تا دلتون بخواد از یه جو رعب آوری توصیف کرده بود که آدم شرمش میشد سرشو بلند کنه. ولی من تحمل نکردمو گفتم . گفتم که اینا به مردم ربط نداره. که جماعت ایرانی رو زیر سوال بردی. اینا همش مربوط به تدارکات. چه میدونم حکومت. اداره جامعه.... بستگی داره نه به مردم . تازه اصلا درست نیست این قیاس اونهم با اینهمه اغراق. اونهم در قیاس با  اینجا که روزی نیست قتل و جنایت و تجاوزی در تیتر خبرهاش نباشه. یا تو مقایسه موقعیت زنان در ایران اومدی  از اینجا مدینه فاضله ساختی. نمیدونستم که باید به حرفاش بخندم یا آهی از سر تاسف بکشم؟؟؟ کجای دنیا مثل آقایون ایرونی به خانمهاشون بها میدن. کلا به موقعیت خانمها. باور کنید اگه بخوایم از لحاظ ارزشی مقایسه کنیم شاید بهتره بگم این ماییم که باید به خودمون ببالیم تو این قضیه نه به اینها غبطه بخوریم. اینجا همش از زن استفاده میشه.تو کارای سخت. تو شرایط حاد. ..... نمیخوام که مبالغه کنم و یا بحثو باز کنم.ولی اینا همش از غصه این دله که میبینه یه نفر هنوز شش ماه از اومدنش به خارج نگذشته و مسائل رو درست ندیده داره تند قضاوت میکنه. اونهم یه طرفه.

شاید فکر کنیدمن.... نه من نه طرفدار پان ایرانیسم و نه ناسیونالیست. فقط میگم چرا ما عادت کردیم همش پیرو یه سری اندیشه های قالبی باشیم؟ بگیم ما چیزی نداریم . هر چی هست اونور اب وجود داره. چرا همش عادت کردیم یا تماما سیاه میبینیم یا تماما سفید. چرا همش عادت کردیم به ایرانی به چشم هیچ ببینیم و به خارجی به چشم برتر یا بر عکس اونقدر غرب رو سیاه میبینیم که نتونستیم نکات مثبتش رو الگو قرار بدیم.  همش یا چهل ستون میسازیم یا بی ستون. هیچ وقت به حد وسط نگاه نمیکنیم. نشده که تو خبرا ی جهانی دقت کنیم و ببینیم که همین ایرانی که خیلیها بدشو میگن ، هر ساله برنده کلی افتخار واسه ایرانمونه. نمونش همین هفته پیش همون خانوم ایرانی یا اون جوان ایرانی تو کانادا. فکر نکردیم که یه  ایرانی هم میتونه بگه من هستم. من اصالت تو خونمه. یه دنیا عاطفه تو قلبمه. چیزی که هیچ جای دنیا  به این وسعت نمیتونی پیداش کنی.یه ایرانی میتونه بباله به ادبیاتش. به پیشرفت علمش. به ذکاوتش. چیزی که الان تو هر کشوری بری به عینه میبینی که هوش ایرانی و ذکاوتش زبانزده تو پیشرفت علم .ما افتخار میکنیم به اینکه زبان انگلیسی بلدیم و اینا افتخار میکنن به اینکه زبان ملی خودشونه. یعنی مال این سرزمینه. ما افتخار میکنیم که تحصیل کرده هامون دکتراشونو از این کشورها میگیرن و اینا افتخار میکنن که صاحب این دانشگاهها هستن. ما افتخار میکنیم به مد غربی و اینا افتخار میکنن به اینکه خودشون مبدع این مد هستند . راستی واقعا ما چیزی نداریم که بهش افتخار کنیم.? قصدم اصلا پیش کشیدن بحث سیاسی یا تو همین مقوله ها نیست. خودتونم میدونید که قبل از هر چیز بر میگرده به خودمون.اگه ما به خودمون یه کم اهمیت بدیم و این همه احساس یاس رو بذاریم کنار اونوقت خیلی چیزا عوض میشه خیلی چیزا....... اگه بتونیم این عینک سیا ه و سفید رو از چشممون برداریم و ارزشها و هنجارهای هر فرهنگی رو خوب غربال کنیم ، مسلما سایه روشن دیدیم و این همونه که میتونه یه الگوی درست واسه بچه هامون ، واسه نسل بعد باشه که اعتماد به نفس داشته باشن. نشن نمونه این هموطن عزیزی که آخرش که کامنت منو پای مقالش خوند گفت حق با شماست . خیلی افراطی قضاوت کردم. شاید دچار جو زدگی شدم و این حرفا....

 من با تمام وجود به ایرانی بودنم میبالم و همیشه سعی میکنم در کنار ایرانی موندنم ارزشهای خوب فرهنگهای دیگه رو تجزیه و تحلیل کنم و تا جایی که بتونم ازش استفاده ببرم.و نیز سعی میکنم نکات مثبتی که تو فرهنگم دارم به همه معرفی کنم.

به قول بزرگی:« سر بلند بمونید و ایرونی»

پاینده باشید و در پناه حضرت دوست