« بهارانه »

                                                       

                                               

                                                              



    *با نام آنکه یادش آرامبخش دلهاست*                                         

                                                                                                        
سلام و عرض ادب دارم خدمت همه عزیزانی که هر دم با حضور سبز و گرمشون بنده و همنفس رو مورد لطف و محبت بی دریغشون قرار میدن.

اومدم از حال و هوای این مدت بنویسم که چقدر شور انگیز شده. به هر جا که سر میکشی صدای پای لطیفش رو میشنوی با یه نوای دلنواز میگه : دارم میام. ولی یادش بخیر اون شورو حالیکه زمان بچگی داشتیم.به هوای گرفتن عیدی. مهمتر از همه تعطیلیه مدرسه . خوردن و خوابیدن به به! ولی خب خواستم از نوروز و تاریخچه نوروز بنویسم که دیدم دوست همنفسم در اینجا حق مطلب رو ادا کردن و بنده که در مقام ایشون  به مریدی رسیدم ُ سخنی مزید بر معلومات جامع و مفید ایشون رو جایز نمیبینم. تاریخچه پیدایش نوروز، چیزی که با خوندنش  ، پی لطافت  روح مردم این مرزو بوم میبریم که چه زیبا و دیدنی  ، آغاز سال خورا آغاز رستن طبیعت قرار دادند  و چگونه با آغوش باز شکران نعمات رو به جا میارن.و ما نیز همچنان پا در رکاب  آنان قرار داده و میتازیم. وایکاش با همون لطافت روح ...
هزاران سال است که نوروز می آید و می رود، گاه نادان و پریشان و زمانی سرخوش و غزلخوان. بی نوروز تاریخ این ملک ورق نمی خورد. نوروز در واقع یکی از استوارترین ارکان هویت ماست. رمز ماندگاری آن را باید در آئین های اندیشمندانه اش جست وجو کرد. آئین هایی که زنگ را از دل ها می شویند و در آدمیان گرمی و مهربانی پدید می آورند. لب ها را خندان و چهره ها را شاد می کنند. به دیدگان برق مهر و یکرنگی می دهند و به دیدارها لذت می بخشند. نوروز، عزیزان را عزیزتر و دشمنان را دوست می سازد. زندگی را لطف و در و دشت و خانه  را صفا می  دهد. تازگی به ارمغان می آورد. کهنگی را می برد. میثاق ها را استوار می  کند. نور امید به قلب ها می تاباند. فرصت ها را مغتنم و خاطره ها را جاودان می سازد. عداوت ها را سرد و دوستی ها را گرم می کند. طراوت و برکت با خود می آورد. شقایق و سنبل دسته می بندد. با آدمی همان می کند که ابر نیسان با چمن. اینها بخشی از عناصری است که موجب جاودانگی نوروز شده. زیرا آدمی اصولاً طالب نشاط، پویایی و تحرک است و اینها را نوروز با خود به ارمغان می آورد. نوروز به آدمیان صلا می زند که باید زندگی را به شادی گذراند و از غم گریزان بود، زیرا اندوه و غم مخرب و ویرانگر و شادی سازنده و خلاق است.
                  
نوروز سراپا شور و شوق و نشاط است و این خود یکی از دلایل بزرگ دوام آن به شمار می آید. اصولاً ایرانیان برای شادی ارزش بسیار قائل بودند و به همین جهت هر رویدادی را عاملی برای مفرح ساختن زندگی قرار می دادند. در سرلوحه اغلب کتیبه های هخامنشی آفرینش «شادی» برابر با آفرینش زمین و آسمان دانسته شده و در آنها گفته شده «بغ بزرگ است اهورامزدا که این زمین را آفرید که آن آسمان را آفرید که شادی را برای انسان آفرید...»  بنابراین می توان نتیجه گرفت که وجود جشن های متعدد برای حفظ شادی و بر کندن بیخ غم از پیکر جامعه بوده است. البته باید توجه داشت که شاد زیستن در ایران باستان ارزشی متعالی به شمار می آمده و شادی با امور الاهی پیوند داشته است، منتها مفهوم آن با آنچه در آئین های باروری، باکوسی و دیونیزوسی یونان و روم بوده، کاملاً متفاوت است
واما آیا میدونید این شادی به چه مفهومی قید شده؟؟؟شادی در نزد ایرانیان عبارت بوده از جلا وصفای باطن ، سرزندگی و تنویر روح.

. ولی حالا که داریم به این لحظه های دوست داشتنی نزدیک میشیم ، فکر کردیم که سال گذشته رو چطور سپری کردیم؟ درسی از لحظه ها گرفتیم ؟ چند نفرو شاد کردیم؟ کسی هست که از دستمون دلخور باشه و لازم باشه بریم برای شاد کردنش؟ بار معنوی داشته برامون؟ تا چه حد تونستیم از پله ها ی آسمون بالا بریم؟ وقتی به اینهمه سوال میرسم میگم کاش هنوز نمیومد و این همه دلهره باهاش نبود. ولی خب نهایتا میشه خودمونو توجیه کنیم و بگیم: به فردا امید وار باش. من که همش با این جمله خودمو توجیه میکنم. 

برای سال آینده چیزی ذخیره کردیم؟ پس بهتره از همین نفسهای آخر 83 شروع کنیم. تا تمرینی باشه برای سال نو. « از لحظه ها وسعتی بیافرین» منو با این همه جسارتم ببخشید . در مقام شما اساتید و فرزانگان بزرگوار قصد نصیحت  نداشتم. شاید بیشتر به رهنمودهای شما نیازمندم.

بعنوان حسن ختام این پست خالی از لطف ندیدم که حکایت جالبی از پیدایش اسم عمو نوروز براتون نقل کنم. چیزی که من پیوسته دنبالش بودم و نهایتا پیداش کردم. و اما حکایت:

« یکی بود, یکی نبود. پیر مردی بود به نام عمو نوروز که هر سال روز اول بهار با کلاه نمدی, زلف و ریش حنا بسته, کمرچین قدک آبی, شال خلیل خانی, شلوار قصب و گیوة تخت نازک از کوه راه می افتاد و عصا به دست می آمد به سمت دروازة شهر .بیرون از دروازة شهر پیرزنی زندگی می کرد که دلباختة عمو نوروز بود و روز اول هر بهار, صبح زود پا می شد, جایش را جمع می کرد و بعد از خانه تکانی و آب و جاروی حیاط, خودش را حسابی تر و تمیز می کرد. به سر و دست و پایش حنای مفصلی می گذاشت و هفت قلم, از خط و خال گرفته تا سرمه و سرخاب و زرک آرایش می کرد. یل ترمه و تنبان قرمز و شلیتة پرچین می پوشید و مشک و عنبر به سر و صورت و گیسش می زد و فرشش را می آورد می انداخت رو ایوان, جلو حوضچة فواره دار رو به روی باغچه اش که پر بود از همه جور درخت میوة پر شکوفه و گل رنگارنگ بهاری و در یک سینی قشنگ و پاکیزه سیر, سرکه, سماق, سنجد, سیب, سبزی, و سمنو می چید و در یک سینی دیگر هفت جور میوة خشک و نقل و نبات می ریخت. بعد منقل را آتش می کرد و می رفت قلیان می آورد می گذاشت دم دستش. اما, سر قلیان آتش نمی گذاشت و همانجا چشم به راه عمو نوروز می نشست.چندان طول نمی کشید که پلک های پیرزن سنگین می شد و یواش یواش خواب به سراغش می آمد و کم کم خرناسش می زفت به هوا.

در این بین عمو نوروز از راه می رسید و دلش نمی آمد پیرزن را بیدار کند. یک شاخه گل همیشه بهار از باغچه می چید رو سینة او می گذاشت و می نشست کنارش. از منقل یک گله آتش برمی داشت می گذاشت سر قلیان و چند پک به آن می زد و یک نارنج از وسط نصف می کرد؛ یک پاره اش را با قندآب می خورد. آتش منقل را برای اینکه زود سرد نشود می کرد زیر خاکستر؛ روی پیرزن را می بوسید و پا می شد راه می افتاد.

آفتاب یواش یواش تو ایوان پهن می شد و پیرزن بیدار می شد. اول چیزی دستگیرش نمی شد. اما یک خرده که چشمش را باز می کرد می دید ای داد بی داد همه چیز دست خورده. آتش رفته سر قلیان. نارنج از وسط نصف شده. آتش ها رفته اند زیر خاکستر, لپش هم تر است. آن وقت می فهمید که عمو نوروز آمده و رفته و نخواسته او را بیدار کند.

پیر زن خیلی غصه می خورد که چرا بعد از آن همه زحمتی که برای دیدن عمو نوروز کشیده, درست همان موقعی که باید بیدار می ماند خوابش برده و نتوانسته عمو نوروز را ببیند و هر روز پیش این و آن درد دل می کرد که چه کند و چه نکند تا بتواند عمو نوروز را ببیند؛ تا یک روزی کسی به او گفت چاره ای ندارد جز یک دفعة دیگر باد بهار بوزد و روز اول بهار برسد و عمو نوروز باز از سر کوه راه بیفتد به سمت شهر و او بتواند چشم به دیدارش روشن کند.پیر زن هم قبول کرد. اما هیچ کس نمی داند که سال دیگر پیرزن توانست عمو نوروز را ببیند یا نه. چون بعضی ها می گویند اگر این ها همدیگر را ببینند دنیا به آخر می رسد و از آنجا که دنیا هنوز به آخر نرسیده پیرزن و عمو نوروز همدیگر را ندیده اند  

  ظاهرا به نوعی اسطوره تبدیل شده و سال که همان پیر زن بوده شیفته عمو نوروز بود از اینرو از اینرو هر سال با آمدن نوروز نو میشود.


.در ضمن لحظه تحویل سال به یادم باشید .

پاینده باشید و در پناه حضرت دوست دلهاتان پیوسته بهاری باد*.
                         
                         

                                               




 

نظرات 7 + ارسال نظر
سید محسن شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 08:26 ق.ظ http://m-shorideh.persianblog.com

به نام حضرت دوست .... امید که همانگونه که زمین با قطرات باران زنده می‌شود - دلهای ما هم با قطرات اشک بر مظلومیت حسین (ع) زنده گردد ...... خرسندم از قدوم همیشه سبزتان ........ در پناه حضرت دوست

نازنین شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 11:10 ق.ظ http://sokotvaeshgh.blogsky.com

سلام هزار تا درود وعرض ادب دارم
برات نمیدونم یعنی می شه منم با عمو نوروز یه روز
بدزدمت یا می فهمن مردم
راستی عید حتما به یادتم
عیدی از راه دور چی می خوای
بهت هدیه بدم
به به چقدر بهاری اینجا دلم
پر از ترانه بهار شد دلم عیدی می خواد
دلم از دست بابا لباس نو میخواد
دلم سبزی پلو های مامانو می خواد
دلم ۳سالگی مو می خواد
بازیهامو می خواد
چرا بارون انقد تهران عزیز ۳روز پشت هم بارون میاد
خیلی قشنگ شده هوا آماده بهاره
دلم از این سال کهنه گرفته
چقدر دلم می خواد تاصبح باهات حرف بزنم
********************************

با دستهای کوچک خویش
بشکاف از هم پرده پاک هوارا
بشکن حصار نور سردی راکه امروز
در خلوت بی بام ودر کاشانه من
پر کرده سر تاسر فضا را....

با چشمهای کوچک خویش
کز آن تراود نور بیرنگ عصمت
کم کم ببین این پر شگفتی عالم ناآشنارا.


دوستتتتتتتتتتتتدارم فرموشم نکن

مامانی هستی شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 03:44 ب.ظ http://mamanyehasty.persianblog.com

سلام با ترنم باران برایت خنکای قطرات بهشتی را در سال نو آرزومندم ، متن بسیار زیبا و دلنشینی بود سلامت موفق و موید باشی . سالی پر بار برای شما و خانواده آرزومندم درپناه حق باشید . التماس دعا

مسیح شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 05:42 ب.ظ http://aaddee.blogsky.com

سلام

مثل همیشه عمیق ، زیبا و پراحساس ...

امیدوارم که در نوروز امسال و هر سال پیروز و سربلند باشی

و صد البته ؛ ایرانی

مهدی شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 10:48 ب.ظ

به نام خالق گل

سلام

چه خوش است شنیدن امدن بهار از مطالبی که بو و حس بهار و طراوت گل دارد .
خواندن مطالب شما هر چند که امدن بهار را دو صد چندان دلپذیر تر میکند که گرمی زندگی را هم به جان میبخشد و امید به اینده

پیشاپیش از خداوند متعال سعادت و گرمی کانون شما را ارزو دارم امید که در سال جدید شاهد لطافت و ظرافت و عمق مطالب شما چون پیش باشیم

نیوشای سخن یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 12:37 ق.ظ http://niushasokhan.blogsky.com

همنفسم٬ شباهنگم٬ همیشه همراهم٬ یگانه شبنم لطف و صفا و ای هر آنچه خوبی‌ست درود

میدونید به چی فکر میکردم که چقدر فاصله ها در برابر احساس حقیر ه ... هر چند بعد مکان و مسافت خواهان ایجاد فاصله بین انسانهاست اما با یک آری واقعی میشه تمام این فاصله ها رو در نوردید. و این تجربه‌ایست که در تابستون گذشته باعث یک پیوند عمیق٬ و یک پاسداری از نام مقدس دوست شد.

دیر آشنای همیشه تازه و پر طراوت با بیان احساس شیرین و همیشه لطیفتون من رو با خود سفر بردین. به سالها پیش به شور و هیجان دوره ای که همه در کنار هم جمع بودن به خونه‌ی پدری اون دوره.

و چه زیبا از حس زیبای عمو نوروز و بانوی میانسال و عشق لطیفی که همیشه نو شدن به همراه داره٬ سخن به میون آوردین.

بهارانه ها تقدیم شما نازنینم که همیشه بهاری هستید ای گل همیشه بهارم امیدوارم که امسال رو با زیباییها آغاز کنید و این سرآغازی برای تمام فصول و برگهای زندگی شما مهربونم باشه

با بوسه بر این دستان پر توان
در پناه معبد عشق

کوچ یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 01:21 ب.ظ http://kooch.blogfa.com

سلام دوست عزیزم.
ممنون از حضور پر مهرت .
امیدوارم سالی که پیش رو داریم سال خوبی باشه هم برای شما هم برای ما.برای ما بودن در کنار شما خاطره انگیزه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد