علی ؛ عابر کوچه های بی کسی . . .

---------------
بسا جنگ که از سخنی در گیرد
و بسا عشق
که از نگاهی پیدا شود ...

تبریک عید

درود و سلام فراوان دارم خدمت همه شما عزیزان. به نوبه خودم این عید سعید رو به همه شما دوستان عزیز تبریک عرض میکنم. صمیمانه ترین تبریکاتم را پذیرا باشید.
این شعر زیبا رو هم که با تصویر زیبای کنار آن ملاحظه میکنید توسط یکی از عزیزانم تقدیم به این کلبهء نو پا شدهُ . از همینجا کمال تشکر دارم خدمتشون .
حاجت روا باشید و سرفراز. ما رو هم از دعای خیرتون فراموش نکنید.
*******************

روز اول که زمادر زادم
چشم بر چشم جهان بگشادم
همه از آمدن من خندان
من حیرت  زده بودم گریان
نه خبر از کم و از بیشم بود

 


نه مرا داغ و دل ریشم بود
آنکه چون سایه مرا بر سر بود
همه جا و همه جا مادر بود
چون که پستان به دهانم بگذاشت
شیر از شیره ی جانم بگذاشت
باده از خمٌ غدیرم میداد
یا علی گفته و شیرم میداد
...
شیر با عشق به رگ جاری شد
عضو عضو بدنم کاری شد
...
خواستم تا که زجا بر خیزم
 دست افکنده به پا بر خیزم
باز مادر پی دلداری من
 می نمود از دل و جان یاری من
غرق در دود سپندم میکرد
یا علی گفته بلندم میکرد
...
با علی پای به ره بنهادم
 با علی لب به سخن بگشادم
با علی دیده ی خود وا کردم
با علی عشق تمنا کردم
با علی خوردم و آشامیدم
با علی ناله زدم خندیدم ...
... تا آخر دنیا !